2ta ashegh
عشق پاک
یه روز یه دختره بوده عاشق یه پسره میشه اماپسره هیچ توجهی بهش نمیکنه چند روز میگذره بالاخره دختره توجه پسررو به خودش جلب میکنه و پسره عاشق دختره میشهچند ماه میگذره این دوتا عشقشون بهم بیشتر میشه یکسال دوسال چندین سال همینجوری میگذره پسره یه فکری به سرش میزنه میخواد ببینه دختره واقعا دوسش داره یا نه میره به دختره میگه من یه مریضی دارم که دیگه عمرم چند ماهی بیشتر طول نمیکشه دختر با شنیدن حرف پسر اشک تو چشماش جمع میشه و میگه این حرفو نزن پسره بهش میگه اگه من بمیرم تو چیکار میکنی دختره میگه منم میمیرم.دختره میپرسه اگه من بمیرم تو چی کار میکنی میگه امتحانش مجانیه میتونی امتحان کنی. پسره یه مرگ الکی برا خودش ترتیب میده تا عشق دختررو نسبت به خودش بفهمه.پسره میمیره تشیع جنازش میکننو خاکش میکنن اما پسر از دور وای میاسته به تماشای دختر که ببینه چی کار میکنه دختر با یکی دیگه میادو یه شاخ گل قرمز میندازه رو قبر پسرو میره با کس دیگه.پسر خیلی غمگین میشه بر حسب اتفاق دختررو ماشین میزنه و میمیره پسر وقتی میفهمه که عشقش مرده میره سر خاکش با یه دست گل سفید میگه یادته گفتی اگه من بمیرم تو چیکار میکنی اومدم تا ببینی چیکار میخوام بکنم و پسر تیغو میکشه رو رگش و گلای سفیدو با خون خودش قرمز میکنه و در کنار قبر دختر میمیره
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |